اینقدر...ورق های زندگیم را...
بهم نریز...!
حکم...همان دل است...
بی " تــو "کنار ِ این خاطره ها نشستن دل می خواهد...
که من ندارم....باور کن !
عاشق تر از همه ما موش کوری است
که زیبایی جفتش را چشم بسته باور دارد
من که می دانم...
به کودکی هم اگر برگردم...
تو همان شیشه ی شیر گمشده ام میشوی...
بگذار مرز تنهایی را رد کنم ...
ببین...گذرنامه ام فقط مهر لبهایت را کم دارد....
اندکي زير اين باران بمان
ابر را بوسيده ام تا بوسه بارانت کند
مرا ببوس
نه یک بار که هـــــزار بار ...
بگذار آوازه ی عشق بازیمان
چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند
آنها که بر سر جدایی مان
شرط بسته اند ...!
عشق آن نیست که به هم خیره شویم
عشق آن است که هر دو به یک سو بنگریم
_آنتونی ولسنت اگزوپری_
شیفتگی یعنی محو چشمان کسی شوی اما ندانی چشمهای او چه رنگی هستند!
_آلفونس دو لامارتین شاعر فرانسوی_
اندکی تاب بیار،
تا تو را رسم کنم!
تا تو را نه ...
بودن پیش تو را وصف کنم ...
دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست..
اگر برف بیاید هست..
اگر برف نیاید نیست..
مثل دنیای مــن..
اگر تــو باشی هستم..
اگر نباشی .....!
در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست !
مثل آرامش بعد از یک غم..
مثل پیدا شدن یک لبخند..
مثل بوی نم بعد از باران..
در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست !
مــن به آن محتاجم ...
بعد از باران نگاهم...
آفتابی شو ...
رنگین کمانِ بودنــت را...
دوســت دارم ...
هنوز اون روز فراموشم نمي شه
که با دست قشنگت روي شيشه
کشيدي عکس قلبي و نوشتي
واسه امروز و فردا و هميشه
بـرای شـاعـر بـودَن..
و نـوشـتـن..
نـیـازے بـه بـهـانـه نـدارَم..
کـافـیـسـت نـبـاشـے . .
هنوز هم..
چشمانم نگاهت را..
نگاهم لبــانت را..
و لبــانم لبانت را نشانه میرود در طلب یک بــوسه..
هنوز هم زیباست انتظار آغــوشت را کشیدن...
حتی زیباتر از گذشته...
فقط یک پیک از شراب نگاهت خوردم.
چند ساله بودند این چشمانت ؟!
عمری گذشت و هنوز وقتی به تو فکر می کنم
تلو تلو می خورم
بـگـو ایـن سـتـارگـان ِ عـشـوه گـر تـا ابـد چـشـمَـک بـزنـَنـد ...
مـَن...
رویـَم را بـرنمـے گـردانـَم . .
حـتـے اگـر تـا ابـد نـگـاهـَم نـکـنـے ...
مــعـشـوق ِ بـے نـظـیـر ِ قـصـه هـا ...

اگر خوبان عالم جمع باشند / یقینا نزد من ، تو بهترینی
اگر از خوبترها حلقه سازند / تو در آن حلقه ، میدانم نگینی
تو را ای گل کماکان دوست دارم / به قدر ابر و باران دوست دارم
کجا باشی کجا باشم مهم نیست / تو را تا زنده هستم دوست دارم
باوفا! مهر تو اندر جان ماست / زندگی بی دوستی زندان ماست
کم بزن آتش دل بی تاب را / یاد خوبت روز و شب مهمان ماست
عهد کن یارم بمانی تا قیامت ، ای رها / اولین و آخرین عشقم بمانی ، با وفا
کلبه ای با هم بسازیم با ستونی استوار / گر کنارم تو نباشی بیقرارم ، بیقرار
میخواهمت چنانکه شب خواب را / می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
حتی اگر نباشی می آفرینمت / چنانکه التهاب بیابان سراب را
دلبرا هر طرفی در طلبت رو کردم/هر چه گل بود به عشق رخ تو بو کردم
آفتابا به سر عاشق دلخسته بتاب/تا نگویند که بیهوده هیاهو کردم
نفسم
تو در شمالی و من در جنوب !
کاش دستی نقشه را از میانه تا کند!
همه چیز را هم که تقصیر من بیندازی
عاشق شدن من
تقصیر توست
زمان دست توست
زمین دست توست
دنیا متلاشی میشود
وقتی دست روی دستم میگذاری...
تنها داروئی که 2 خاصیت داره چشم های قشنگ توست ...
هم آرومم میکنه هم داغون...!
کوچک باش و عاشق معشوق خودت را بزرگ انتخاب کن... بزرگ...!
که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را ..
با فنجانی چای هم میتوان مست شد ،
اگر اویی که باید ؛
باشد...
&am
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : هادی |
تاریخ : سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, |
نوع مطلب :
<-PostCategory-> |
|